دوش دور از رويت اي جان
جانم از غم تاب داشت
ابر چشم بر رخ از
سوداي تو سيلاب داشت
نزد عقل مسکين
پايگاه صبر ديد
نزد پريشاني. دل شوريده
چشم خواب داشت
نقش نامت کرده دل
محراب تسبيح وجود
تا سحر تسبيح گويان
روي در محراب داشت
ديده ام مي جست گفتندم
نبيني روي دوست
عاقبت معلوم کردم
کاندرون سيماب داشت
سعدي اين ره مشکل افتاد . درياي عشق
اول آخر در صبوري اندکي پاياب داشت /
سلام عموجون اختلاف زماني شما زياد نبود ..
.با آنيتاي عزيز.هر دواول قبوله .جيغولي ..مخلصم ...