ترانه ( نازنين ) از (شادمهر ) عزيز تقديم به آقا ( كوشا ) گل:
««« امشب انگار خون تازه اي تو رگ هاي منه يکي از عمق سکوتم داره فرياد ميزنه منو از جاده نترسون نگو که فاصلمون صد تا کفش سربي وُ صد تا عصاي آهنه
تو سرم افتاده امشب هوس قدم زدن رد شدن از دل آتيش تو يه چشم به هم زدن پا به پاي سيم گيتار خوندن از گذشته ها تو هواي روشن و پاک ترانه دم زدننازنين فقط توي همين نفس با من باش بگو هستي که برم به اين قفس با من باش گوش بده نبض ترانه تنها با تو ميزنه بي بي ترانه ها تويي و بس با من باش بيا امشب از حصار هر بهانه رد بشيم لهجه ناب و ذلال اين شب و بلد بشيم ما دوتا رودخونه ييم تو دريا ميرسيم به هم نکنه طعمه ديوارايه سرده سد بشيم ولي انگار که دارم با خودم حرف ميزنم نازنينم تو کجايي صداتو نمي شنومنگا کن فقط يه سايه پابه پاي من مياد سايه طعنه ميزنه تنها رفيق تو منمنازنين فقط توي همين نفس با من باش بگو هستي که برم به اين قفس با من باش گوش بده نبض ترانه تنها با تو ميزنه بي بي ترانه ها تويي و بس با من باش »»»