دل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفتپاشنه ي کفش فرارو ور کشيدآستينِ همّتو بالا زد و رفتحيووني ، تازگي آدم شده بودبه سرش هواي حوّا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفت*****دفتر گذشته ها رو پاره کردنامه ي فرداها رو تا زد و رفتهواي تازه دلش مي خواست وليآخرش توي غبارا زد و رفتدنبال کليد خوشبختي مي گشتقفلي هم به روي قفلا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفت*****دل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفتپاشنه ي کفش فرارو ور کشيدآستينِ همّتو بالا زد و رفتحيووني ، تازگي آدم شده بودبه سرش هواي حوّا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفت*****دفتر گذشته ها رو پاره کردنامه ي فرداها رو تا زد و رفتزنده ها خيلي براش کهنه بودنخودشو تو مرده ها جا زد و رفتدنبال کليد خوشبختي مي گشتقفلي هم به روي قفلا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفتحيووني ، تازگي آدم شده بودبه سرش هواي حوّا زد و رفتزنده ها خيلي براش کهنه بودنخودشو تو مرده ها جا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفتدل من يه روز به دريا زد و رفتپشت پا به رسم دنيا زد و رفت
.
با او كودكي ام را در پشت نگاه منتظرش فرياد زدم ؟
ولي او چه ساده سكوت را در لحظه هاي تنهاييم شكست !!
بي صدا فرياد عشق را لحظه لحظه در سكوت خاموش اين باغ فرياد زد
(تنهاتر از هميشه)
گاهي ميخنده گاهي گريه ميکنهمتوجه حرکاتش نميشه........با خودش حرف ميزنه بي اختيار اسمشو صدا ميکنه باورش واسش خيلي سختهمگه ميشه فراموشش کنهاونم تو يک شب ..............شبي که هيچ کس نيست تنهاي تنها و فقط خودشهنميدونه بايد چه کار کنهفکرش درست کار نميکنهدلش ميخوادبايکي دردل کنهولي کسي رو پيدا نميکنه ميخواد يجوري خودشوخالي کنهولي کسي رو پيدا نميکنه ديگه احساسه تنهايي ميکنهيواش يواش گونه هاش خيس ميشنچقدر آروم گريه مي کنه با گريه اش ميخواد يکم خالي شهاما نميشه .چون هنوز ادامه داره قطرات اشکشو نگاه ميکنه چقدر کوچيکن و شفافاحساسه سرما ميکنه .سرماتمام وجودش سرد ميشهخودشو مي پوشونه اما....اما فايده نداره..............اون از درون سرد شدهقلبشه که از تنهايي داره منجمد ميشه مي دونه که ديگه نمي يادچکار کنه با دلتنگي هاش؟دلتنگي که هميشه ديوونش ميکردحتي وقتي باهاش بوددلتنگيه يک روزه.......حالا که ديگه اون نيستدلتنگ تر از هميشه.......تنها تر از هميشه........
از روزي که تو رفتي پريده رنگ شادي اما خورشيد مي تابه مثل يه روز آبيچطور هنوز پرنده داره هواي پروازچطور هنوز قناري سر ميده بانگ آواز مگه خبر ندارن تو نيستي در کنارم چرا بهت نگفتن بي تو چه حالي دارم لعنت به اين تنهايي دلم برات تنگ شده ...