سلام به خانم خوب
نانسي
چطوري دختر، از چي ناراحتي همه چيز درست مي شه. بخند
من بهت تبريك مي گم كه اومدي تو پارسي بلاگ و اميدوارم كه بهت در اين جا خوش بگذره
اي خوش آن روز <\/h1>
اي خوش آن روز كه با يار سرو كارم بود
بي سخن با نگهش فرصت گفتارم بود
آن كه من بستهي زنجيريي مويش بودم
وه، چه خوش بود! كه او نيز گرفتار بود
شب كه مهتاب به خلوتگه من ميتابيد
يار من نيز در انديشهي ديدارم بود
گرچه در خانهي من بود ز هر گونه چراغ
ياد او شمع شب افروز شب تارم بود
صبحدم نور چو در پنجرهها ميخنديد
در برم خنده به لب بوسه طلب يارم بود
وقت تابيدن خورشيد در آيينهي آب
روي او نيز در آيينهي پندارم بود
حيف و صد حيف كه امروز به هيچم بفروخت
آن سيه چشم كه يك روز خريدارم بود
گرچه يارم شد امروز دلازام، ليك
ياد ميآورم از آن كه دلدارم بود.....