در روزگاري که سرچشمه ي خلوص عشق ناپيداست از اعماق وجود خويش فرياد سر مي دهم تا شايد روزنه ي اميدي در اين ظلمات ستم و اندوه براي قلب سوخته ام بيابم .كه بسا سخت است شنيدن آواي ناآشناي يك عاشق خفته در اعماق خويش .
در اين محنت سرا كه جز حرس و طمع و آتش كينه چيزي احيا نيست من در ميان قطره هاي آغشته به خون دل عاشقان ؛ در تقلاي رسيدن به حقيقت مهر و محبت هستم.