• وبلاگ : تنها بياد تو
  • يادداشت : بياد مرگ .......!
  • نظرات : 12 خصوصي ، 190 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    همبستر ديروز او، امروز مردي‏ست

    معبود صد ليلي تني از سرمايه و سود

    اما چه كس اين نكته مي‏داند كه اين زن

    همپاي او يك لحظه از كوشش نياسود

    آن مرد و آن قصر بلند و آن دل گرم

    امروز درها را به رويش بسته دارد

    فردا زني ديگر ميان جامه‏ي تور

    در خانه‏ي ديروز او پا مي‏گذارد

    اين بيوه‏ي قانوني مردي توانگر

    در پيش چشم كور قانون ايستاده

    زان مايه و ثروت به نام « مهر و كابين »

    قانون پشيزي چند در دستش نهاده

    اي خانه‏هاي گرم و اي دل‏هاي پر مهر!

    در گوشه‏يي از گوشه‏هاتان جاي او نيست

    در پاكي اين چشم‏هاي شسته در اشك

    چيزي به جز ناپاكي فرداي او نيست

    تصوير زن در شيشه‏هاي مه گرفته

    بر موي پر برف پريشان مي‏كشد دست

    از پشت ميز دكه، مردي با شگفتي

    آهسته مي‏گويد به زن: « فرمايشي خانم هست؟»

    زن بار ديگر خسته و مبهوت و تنها

    بر برف‏هاي مخملي پا مي‏گذارد

    هر گام او در امتداد آن خيابان

    صد قصه از ترديد بر جا مي‏گذارد

    او مي‏رود بي سرنوشتي از بد و خوب

    آشفته و از سرگذشته خود گريزان

    مي‏پيچد و مي‏لرزد و مي‏افتد از پاي

    يك سايه از او در غبار برف ريزان . . .

    سلام آبجي اين شعر را تقديم مي كنم به تمام زنهايي كه ....

    بي سرنوشت

    او مي‏رود با گام‏هايي سست و لزران

    او مي‏رود با جامه‏داني كهنه در دست

    آغاز برف و ابتداي يك شب ژرف

    پايان كارش با چنين آغاز پيوست

    او مي‏رود، اما كجا؟ تا كوي يك دوست؟

    يا سوي مهمانخانه؟ يا نزديك خويشان؟

    آيا چه كس بي‏گفت‏وگو خواهد پذيرفت

    او را چنين آشفته و مات و پريشان؟

    هر گام او در امتداد يك خيابان

    صد قصه از ترديد، بر جا مي‏گذارد

    ناخواسته، چون پيكري پوينده در خواب

    تا پيشخوان دكاني پا مي‏گذارد

    در شيشه‏ها آشفته نقش اوست پيدا

    با برف‏ها بر موي شبرنگش نشسته

    ياد آور آن روز شيرين عروسي‏ست

    برفي كه بر موي سياهش تور بسته

    آن روز، او در موجي از تور و پّر و گل

    ليلي تني، شيرين لبي، افسونگري بود

    تا چشم بر هم زد، ميان شور و شادي

    دفتر نامش كنار همسري بود

    فردا ميان آشيان كوچك عشق

    با آرزوهاي بلند خود زني شد

    كوشيد و جوشيد و تلاشي پر ثمر كرد

    وان آشيان، قصر بلند روشني شد

    راستي تو خودت چي ؟ تو ميخواي چيكار كني ؟ يا اينكه دوست داري چه اتفاقي بيافته ؟ حتما يه چيزي هست خب ! چون تو هنوز زنده اي و نفس ميكشي .. پس آرزويي هست هنوز .... هرچند دست نيافتني .. ولي حتما هست
    در عشق تو اي صنم! غمم بر غم باد * سوداي تو ام مقيم دم بر دم باد * از آتش عشق تو دلم محکم باد * عشقي که نه قاتل است اصلش کم باد **** سلام. ممنون از نظر و گذرت. باز هم به روزم . يا علي

    سلام نانسي خانوم از بودن جا بازم لذت بردم مثل هميشه دير اومدم اما اومدم و استفاده كردم.....به اميد دوباره ديدن اين بلاگ

    سلام دخملي خاله جون جونيم....دوست دارم هوارتا...راست ميگي دوره اين حرفها گذشته خب منم واسه همين نوشتم(تراوشات يك مغز بيمار)اينم تقديم به تو گل قشنگم البته با پوزش از داداش شادمهر عزيزو گلت
    + هويج 
    ترکه تو مراسم عزاي مادرش بلند بلند گريه مي کرد که يهو گفت: يکي به من نوار بهداشتي (پد) بده! ميگن تو اين هيرو وير نوار بهداشتي مي خواي چيکار ! ميگه: مي خوام خون گريه کنم
    + هويج 
    تركه يك پول قلنبه مياد دستش، تصميم ميگيره يك كاسبي اساسي راه بندازه. خلاصه ميره سي مليون تومن شورت زنونه ميخره، بار تريلي ميكنه ميبره تهرون، شروع ميكنه فروختن، و بعد يك مدت كارش اساسي ميگيره. بعد از دو سه ماه، زنگ ميزنه به زنش ميگه: خانم جان، پاشو بيا اينجا ببين من با اين همه شورت چه غوغايي كردم! زنش ميگه: هنر كردي! تو پاشو بيا اينجا ببين من اينجا بدون شورت چه غوغايي كردم
    سلام نازنين وااااااااااااي چه قالب قشنگي اين قالبا رو از كجا مياري؟شاد باشي موفق باشي به ارزوهاي خوشگلت برسي

    آخ چه آسون دلو باختم

    تو حصار اطلسيها

    قصه از لبم فراري

    چه كنم با بي كسيها

    گفتم از سايه ميترسم

    گفتي خورشيد مال شبهات

    بذار اين سكوت تموم شه

    شهر قصه مال لبهات

    شب به شب مهتاب به مهتاب

    واسه تو ترانه ساختم

    توي گسترده ي رويام

    دلو عاشقونه باختم

    تو مثه حس يه شبنم

    كه رو برگ گل اسيره

    يه گل از تبار قصه

    بي تو هيچ كجا نميره

    با سكوت قهري يا آشتي؟

    تو كه لبخند رو لباته

    با من از شادي ميخوني

    حس غم توي نگاته

    گفتي عاشق غروبي

    اين غروب زرده يا قرمز؟

    پر سكوت و پر تبسم

    گفتي بامن بي تو هرگز

    هر غروب حس چشاتو

    خط به خط يادم مياره

    غروبام نارنجي رنگه

    وقتي برگردي دوباره

    + afshin 
    salam nancy khanom omidvaram ke haleton khob bashe mano ke yadeton miyad afshin hastam omidvaram ke mano faramosh nakarde bashin hamishe khosho salamat bashin matalebe jalebi bod dasteton dard nakone khosh bashib dadash kocholoton afshin
    + صبا 
    نازنينم سلام گلم..ميبينم كه به خاطر من تو درد سر افتادي و حرفها رو به جون ميخري ..نازنينم صبا تا عمر داره شرمندته عزيز دلم ..//صبا
    .. چه خوب كه دلت بزرگ بود و نرنجيدي .. باري خواهر گلم ! تجربه هاي همه تلخ چنان كرده اند كه دلم زخم خورده و چركين و زبانم تلخ باشد صبح به صبح .. شايد تو نيز جاي گردو بودي حالا به صداقت آينه هم شك داشتي .. آنقدر ترسيده ام كه شجاعت تازيانه زدن آموخته ام .. من مهاجم خوبي نيستم .. فوتبال را مي گويم .. اما بالفطره مدافعم .. مهاجمي هوس كند رد شود يا دور بزند قلم پايش را خرد ميكنم .. دست خودم كه نيست آخر .. تجربياتم تلخند / به عمو سلام برسان
     <      1   2   3   4   5    >>    >