نگاه ها
هواي شهر باراني
نگاه خلق آفتابي
از اين نگاه گاهي
تبسم و خنده
نشاط به هر بنده
نهفته در نگاهها
آرزو و خوابها
آرزو هاي رنگي
خاطره هاي سنگي
جدا ز اين رويا ها
جدا ز اين خوا بها
برخي نگا ه ليلي
وه ! اين نگاه ليلي
چه آشفته است خيلي
برخي نگاه مجنون
وه ! چه نگاه پر خون
برخي نگاه حيران
به دنبال كمي نان
نگاه ها زيادند
فرياد ها فراوان
نگاه هاي خسته
فريادها شكسته
در يادهاي بسته
در اين صداي باران
نگاه سرد ياران
پيچيده در حكايت
حكايت و شكايت
شكايت از زمانه
حكايت از بهانه
حكايت از نبودن
بقدر دل ستودن
شكايت از نبودن
بهانه ي ستودن
شكايت و حكايت