نگاه آخرين من اگر همين بود ،
که لحظه اي ، براي لحظه اي فقط ،
بهار ، منظر نگاه من شود ،
تو مهربان من ، بيا کنار پنجره ،
بهار را به من نشان بده
و پيش از آنکه شب فرا رسد
و عمر ، مثل آب جاودانگي ،
به عمق آن محال تيرگي نهان شود ،
که آفتاب روح من عيان شود ...