يادِ لالاييهاي مادر به خير
يادِ لالاييهايي كه مرا زود خواب ميكرد
خوابم پر بود از دوچرخههاي پرشي
و مزرعهاي كه هميشه دست و دلش
از كبريت بيخطر دل من، ميلرزيد
و موزهاي كه مرا به تناسخ، دعوت
و من به تمامي اجدادم، پشت ويترين زمان
زبان درازي ميكردم
يادِ آغاز به خير
دفتر مشق عشقم خالي بود
پر بود از رويا و خيال
پر از شكلك عروسكها
و پر از بادبادكهاي رنگي
آن يكي مال من است
سرمهاي، قرمز، نارنجي
در همين نزديكي
آبي
تمام آسمان من است
سلام
خوبي نانسي جون
آپم
شور و حال كودكي بر نگرد دريغا
واي چه بچه خشملي
چقده خوردنيه ، يه قابلمه مي خواد
مبارکت باشه عزيز ، ايشالاه بچشو ببيني :)