يادِ لالاييهاي مادر به خير
يادِ لالاييهايي كه مرا زود خواب ميكرد
خوابم پر بود از دوچرخههاي پرشي
و مزرعهاي كه هميشه دست و دلش
از كبريت بيخطر دل من، ميلرزيد
و موزهاي كه مرا به تناسخ، دعوت
و من به تمامي اجدادم، پشت ويترين زمان
زبان درازي ميكردم