بي تو،من با بهار مي ميرمبي تو،من در عطر ياس ها مي گريمبي تو،من در شيره ي هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهايي را که همچنان زنده خواهم ماند لمس مي کنم.بي تو،من با هر برگ پائيزي مي افتم.بي تو،من در چنگ طبيعت تنها مي خشکمبي تو،من زندگي را،شوق را،بودن را،عشق را،زيبايي را،مهرباني پاک خداوندي رااز ياد مي برمبي تو،من در خلوت اين صحرا،درغربت اين سرزمين،درسکوت اين آسمان،درتنهايي اين بي کسي،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نوميدي،راهب معبد خاموشي،سالک راه فراموشي ها،باغ پژمرده ي پامال زمستانم.