حديث عشق......
سيد عبدالکريم پيرمرد کفاش معاصري بود که در تهران زندگي ميکرد بسياري از بزرگان معتقد بودند که حضرت ولي عصر(عليه السلام) به حجره کوچک کفاشي او رفت وآمد دارد .... ايشان به يکي از دوستان گفته بود روزي حضرت از من سوال فرمودند: ((سيد عبدالکريم اگر يک هفته بگذرد و ما را نبيني چکار ميکني)) عرض کردم آقا جان ميميرم.... حضرت فرمود: اگر اينگونه نبودي ما نمي امديم.....
واي ي ي ي ي .......
چه قدر طرفدار داري بابا !!!!!!!!!!
خوش به حالتتتتتتتتتتتت !!!!!!!!!!!!!!!!
خوشحال مي شوم كه با حضور سبز خود چراغي در وبلاگ من روشن كنيد و ممنون مي شوم موقعي كه بروز مي شويد مرا خبر كنيد .... تا درودي ديگر در پناه حق
رفتي و بي تو دلم پره درده ، پاييزه قلبم ساكت و سرده .....
هركي يه روز مياد يه روز ميره . مث ابراي آسمون . يا اينقدر نامردن كه ميرن و ديگه نمي بينيشون . يا اينكه از خودشون ميگذردن و به پاي تو آب ميشن
سكوت سرد
سرد و يخبندانو سوزناك
در فروردين غربت برف ميبارد
خشم باد مي پيچد
براندام شب
لحظه ها زنداني ست
درحجم بسته پنجره ها
بي شكوفه. بي لبخند
بهار من سر در گريبان زمستان دارد هنوز .(بهار 82 )
سلام عمو جون ...ممنون از حضور سبز و هميشگي ات .
اين شبها اصلا حال درستي ندارم .ديشب نتونستم بخوابم
اگه اپديت كردي خبرم كن تا بيام كلمه هاي مهربوني ات رو بخونم ...خاك پات .عمو مهرداد ...///