دیروزدر روز خوب ولنتاین که همه به عشق و عشق بازی مشغولند ، من بعد از مدتها با دوستان دانشگاهیم قرار گذاشم که سر مزار دوست خوبمون "مهتاب انصاری" بریم . چند سالی گذشته بود دوستام رو ندیده بودم و وقتی دیدمشون هر کدوم با یکی یا دوتا بچه اومده بودن که هممون از دیدن هم ، کلی مشعوف شده بودیم ;اما از طرفی هم بخاطر اینکه یکی از دوستان دیگه مون زیر خروارها خاک خوابیده خیلی غصه دار بودیم .
بعد از اینکه یه ساعت تمام مزارهای بهشت زهرا رو گشتیم بالاخره تونستیم نشانی مزار مهتاب رو پیدا کنیم و رفتیم سر خاکش . وقتی سنگ قبر مهتاب رو دیدم که عکس فارغ التحصیلی دانشگاهش زینت بخش اون بود ، نتونستم خودم رو نگه دارم و زار زار زدم زیر گریه وبعدازمن هم دوستای دیگه ام.....
واقعاً نمی دونستیم چی بگیم و کی رو مقصر مرگ این دوست خوبمون بدونیم ، شوهر پست فطرت و عوضی اش رو که یه زن باز و هرزه تمام عیار بود و ...بود??? یا خانواده بی مهرش رو که بخاطر اینکه از ازدواج مهتاب با همسرش راضی نبودن ، اون رو طرد کرده بودند واون با غصه و غمی که از زندگی مشترکش داشت در سال آخر زندگی اش با یه بچه رها تنهاش گذاشته بودند...!?
مهتاب به خاطر سرطان خونی که گریبانگیر بدنش شده بود ، فوت نکرد ، اون به خاطر غم و غصه و بی کسی از دست رفت به طوری که از ابتدا تا انتهای مریضی اش دوماه طول نکشید و آخرهم جاش شد اینجا ....
222-25-22
خدا روح مهتاب عزیز و همه رفتگان رو قرین رحمت کند