غريب
مادر بزرگ
گم كرده ام در هياهوي شهر
آن نظر بند سبز را
كه در كودكي بسته بودي به بازوي من
در اولين حمله ناگهاني تاتار عشق
خمره دلم
بر ايوان سنگ و سنگ شكست
دستم در دست دوست ماند
پايم به پاي راه رفت
من چشم خورده ام
من تكه تكه از دست رفته ام
در روز روز زندگانيم
(زنده يادمان حسين پناهي)
...///