هان اي عقاب عشق از اوج قله هاي مه آلوده دور دست پرواز كنبه دشت غم انگيز عمر من آنجا ببر مرا كه شرابم نمي بردآن بي ستاره ام كه عقابم نمي برددر راه زندگيبا اين همه تلاش و تقلا و تشنگي با اين كه ناله ميكشم از دلكه آبآبديگر فريب هم به سرابم نمي بردپر كن پياله را
فريدون مشيري