• وبلاگ : تنها بياد تو
  • يادداشت : كودكي....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 87 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يه دوست 

    بيا تا ليلي و مجنون شويم ، افسانه اش با من بيا با من به شهر عشق روكن ، خانه اش با من

    بيا تا سر به روي شانه هم راز دل گوييم اگر مويت چه روزم شد پريشان ، شانه اش با من

    سلام اي غم ، سلام اي آشناي مهربان دل پر پرواز واكن چون پرستو ، لانه اش با من

    در ميخانه ي چشمت به گلگشت نگه وا کن خرابم کن خراب آبادي ويرانه اش با من

    مگو ديوانه كو ، زنجير گيسورا ز هم واكن دل ديوانه ، ديوانه ، ديوانه اش با من

    در اين دنياي وانفسا حسرتزاي بي قردا خدايا عاشقان را غم مده ، شكرانه اش با من

    نترس از آسمان عشق و در اوج سبکبالي پر پرواز وا کن چون پرستو لانه اش با من

    مگو ديگر سمندر در دل آتش نمي سوزد تو گرمم كن به افسون ، گرمي افسانه اش با من

    چه بشكن بشكني دارد ، فلك در كار سر مستان تو پيمان بشكني ، نشكستن پيمانه اش با من