• وبلاگ : تنها بياد تو
  • يادداشت : زندگي...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 33 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ساروي ريكا .../// 

    زندگي
    گر غزل دل را هوايي مي کند
    مثنوي جان را خدايي مي کند
    واي اگر اين مثنوي تعطيل شد
    فرصت اندک پس بر آن تعجيل شد
    گر نمي سازد فراهم قصّه را
    خود مهيّا گرچه دلگير او زما
    شور و حال مشتري شايد نبود
    يا سبکسر خفت و خوابش در ربود
    اين چو گفتم قصّه اي ياد آوري
    يخ فروش دوره گرد و مشتري

    فصل تابستان و گرما، تيرماه

    روز گار مردم از گرما سياه
    مرد پير دوره گرد يخ فروش
    قالب يخ کنج ديواري ، خموش
    منتظر شايد خريداري به پيش
    واي اگر ظهر آيد و گرماي بيش
    دست خالي با چه رويي خانه را
    با سر افکنده بالا شانه را
    چشم فرزندان به دستم چون کنم
    اين شکايت بر تو اي بي چون کنم
    گر بگويم همچو ديروزم روال
    اين سخن کي مي کند باور عيال
    قيل و قالش گر چه از روي حساب
    حرف حق را از چه مي گويي جواب
    کاش کار ديگري، يخ را چه سود
    تابش خورشيد نابودم ز بود

    از چنين گفتار او يخ شد خجل

    قطره قطره شد فرو در آب و گل
    وقت ظهر و کيسه خالي به دست
    سر به زانو گوشه ي ميدان نشست
    زد به پشت اش آشنايي ، هي عمو!
    بر چه حالي ؟کسب و کارت را بگو

    _ حال و روزم را رها ختم کلام

    مشتري بر ما نه ، امّا يخ تمام

    شمس الدين عراقي ...