سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنها بیاد تو
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خدایا کمکم کن ...

بیزارم از یکی شدنی که اسارت را به ارمغان دارد ...بیزارم از تمام استرس های بی خود که باورود  تو به روزنه زندگی ام وارد شده  .......!!!!!
از سکوتِ پر از فریاد خسته  ام ...از تحمل و آبروداری خسته ام ....از اجبار لبخند زدن پیش تمام دشمنان دوست نما ، خسته ام ...چه شده است مرا ؟؟خدایا یاری ام ده ....
از قصرپوشالی که برایم ساخته ای .... و تنها برایم ابهت زندان را هر لحظه نمایان میکند،  متنفرم
از تمام وعده و وعید ها ....از همه عشق بازی ها ...از تمامی حس عاشق بودن ظاهری ات...از مهربانی  ات که نقاب زده و در پس آن چیزی جز  بی رحمی و خشونت نیست
خدایا ....بندگانت به کدام سو رفته اند؟ اینها بنده تو اَند آیا ؟؟؟؟ به کدام مذهب هستن این مسلمانان از خدا بی خبرت؟؟خدایا......؟عجب صبری خدا دارد؟

خدایا ...صبوری ات را شکر!      بریده ام خدایا..!!!
تمام سلول های بدنم فریاد است وبیزاری
به که پناه ببرم خدایا؟؟؟؟به جنون نزدیکم یا مرگ؟ نمی دانم ...!
خدایا  تحمل دیگر ندارم ....دستم را بگیر..



دل نوشته هاتون()
نویسنده متن فوق: <نانسی> ( پنج شنبه 87/12/1 :: ساعت 1:12 عصر )
»» کودکی....

یادمه 3 یا 4 سالم که بود اونقدر باهوش بودم و شیطون که زودتر از هم سن و سالهای خودم خیلی چیزا رو یاد گرفتم و وقتی 5 سالم بود کتابهای برادر بزرگم رو که کلاس اول بود میخوندم و به اون دیکته می گفتم !

همیشه خونمون پربود از هدیه هایی که بابت شعرها وسوره های قرآن که حفظ بودم و از اطرافیان میگرفتم وتوی  تمام دوستام و فامیل همیشه مثال یک دخترِ موفق و زرنگ رو که میخواستن بزنن، اسم من طلایه دار بود . ازطرفی چون یکی یکدونه دخمل هم بودم ، مادرم هر روز یه لباس می دوخت برام ورنگ و وارنگ  تنم می کرد.

از همون کوچیکی شجاع بودم و مستقل ... و زودتر از سنم بزرگ شده بودم .....یادم می آد وقتی اولین روز رفتم مدرسه ، مامانم، داداش بزرگترم رو برد مدرسه (لاکردار ِ لامذهب از اون کوچیکی هم بچه ننه بود !)

 و منه یکی یک دونه دخمل! گفتم :"مامانی من خودم تنها  می رم مدرسه! " و در نهایت غربت تنهایی رفتم کلاس اول!

اونقده دختره شر و شیطونی بودم که نگو ..پسرهای محل از چند کیلومتری خونمون رد نمی شدن...همشون یه دور کُتَکِه رو  خورده بودن ....

حکومتی می کردم برا خودم (چقدر نوشابه باز کردم براخودم)

                       

 یادش بخیر

ازاون روزا سالیان سال می گذره ومن بزرگ تر شدم وخیلی مستقل تر از اون وقتا
یه دختر دایی دارم به اسم آیداکه الان 7 سالشه  ......هر کی منو میشناسه می دونه که آیدا تمام جون و عمر منه آیدا تنها دختری که شبیه به منه .....و من برا همین عاشقشم شیطون ...شیرین .... نترس و شجاع

                      

از اینکه هرچی بزرگتر میشه اخلاقیاتش بیشتر  شبیه من میشه به خودم می بالم ...اما از طرفی  دوس ندارم  شبیه من بشه ... استقلال ومتکی بودن آدم به خودش ، گاهی  خیلی آدم رو تنها می کنه ...همه فکر میکنن "خوب این از عهده اش بر می آد دیگه ....خودش می تونه دیگه" و اون وقت در اوج قدرت آدم می بینه چقدر بی کَس و تنهاس!

                                          

به قول عمو جونیم  " دونستن همه مسائل زودتراز اونکه سنِ آدم برسه نه تنها خوب نیست بلکه به ضررآدمه "یه وقتا که تو کشاکش روزگار که غرق می شم ، به خودم فکر میکنم ....گاهی  دلم برا خودم می سوزه ....درسته که خدا رو شکر الان موفقم و تو خیلی چیزا خیلی جلوتر از هم سن و سالهای خودم هستم اما....!

. پ. ن 1: توی پست بعدی چندتا از خاطرات و شیرین کاری های آیدا رو مینویسم

.  پ. ن 2 : مهتاب ( دوستم که سرطان داره ) دکترا از بیمارستان جوابش کردن وتوی خونه بستری شده و روز به روز بدتر میشه ; براش دعا کنید .



دل نوشته هاتون()
نویسنده متن فوق: <نانسی> ( دوشنبه 87/11/7 :: ساعت 2:0 عصر )
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بعد از مدتها!...
تمام تو سهم منه ...به کم قانعم نکن
روز تولده من !
پدره شیرین تراز جانم روزت مبارک
مادرم .جونم .عمرم.... روزت مبارک
سال نو مبارک
روزولنتاینه من!
معبودم ....
حافظه تاریخی !
فرهنگ سازی المپیادی در حد تیم ملی !!!!!
به کجا چنین شتابان!!؟؟
خدایا..........
سال نو
اگه خدا 24 ساعت گناه کردن رو آزاد می کرد. چه گناهی می کردید؟
چرا می گوییم طرف 7 خط است!!
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 67
>> بازدید دیروز: 18
>> مجموع بازدیدها: 251861
» درباره من

تنها بیاد تو

» آرشیو مطالب
اردیبهشت 1388
اسفند 1387
بهمن 1387
آذر 1387
مهر 1387
مرداد 1387
خرداد 1387
خرداد 1388
شهریور1388
تیر1388
مرداد1388
فروردین87
بهمن 86
مرداد84
تیر84
خرداد84
اردیبهشت84
فروردین84
اسفند83
بهمن83
دی83
آذر83
زمستان 1388
پاییز 1388
بهار 1389
تابستان 89
پاییز 89

» لینک دوستام
شادمهر
نسیم صبا
ساروی ریکا
عمو جونی
بابا عظیمی
اشک یخی(کیوان)
دایی جان
آقا روح الله
ویولت
نشانی
من و آ ینده من
رضاموتوری

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
دانلود آهنگ جدید
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ