شبي ياد دارم كه چشمم نخفت / شنيدم كه پروانه با شمع گفت
كه من عاشقم گر بسوزم رواست / تو را گريه و سوز باري چراست
بگفت اي هوادار مسكيـــــــــن من / برفت انگبين يار شيرين من
چو شيريني از من به در مي رود / چو فرهادم آتش به سر ميرود
همي گفت و هر لحظه سيلاب درد / فرو مي دويدش به رخسار زرد
كه اي مدعي عشق كار تو نيست / كه نه صبر داري نه ياراي ايست
تو را آتش عشق گر پر بسوخت / مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت
يا علي مددي