سلام نانسي

مرسي اومدي وبم

از نظرت ممنون

چه شكلكا باهالي داره پارسي بلاگ :)

ممنون که به ما سرزدي و ممنون که بهم اميدواري دادي در راهي که انتخاب کردم.

سبز يه من از تو. سبزيه تو از من.

خط فکر شما رو نميدونم. در هر صورت موفق باشيد.

ناخواسته پيامم خصوصي شد، لطفا عمومي بفرمائيد

تقدير توجيهي است براي انسان هاي معمولي تا آنچه را كه با آن مواجه مي شوند بپذيرند. تغيير، اقدام انسان هاي شاخص است براي ساختن آنچه كه مي خواهند با آن مواجه شوند.

مطمين باش هيچكس قالي بافته كسي را نمي خرد تا خودشون قالي باف هستند

salam
khobii?
man ke ziad up nemikonam age doos dashty vaghty up mikoni khabaram kon ke biiam...

[گل]محفل هم انديشي مشکلات جوانان [گل]

سلام . مطالب وبتو خوندم . بيا به منم سر بزن . ممنون

از عادتها ...

به عادتها که عادت ميکنم


هوا ابري ميشود


بدون آنکه باران بيايد


به عادتهام فکر که ميکنم

به چيز هايي که از دست دادمشان

به چيز هايي که آرزو ميکنم

و هيچکدامشان نمي آيند

هوا همان بهتر ابري نباشد

تا مجبور نباشم گريه ام را به ابر ببخشم

و آسمان عادتهام خالي باشد

اپريل دوهزار و ده...///

احوا لات آبجي كوچيكه

يه روزي يه جايي ، يه دل شكوندم

يكي عاشقم شد به پاش نموندم

چه آسون چه راحت ازش گذشتم

دلم رو به قلبي ديگه سپردم

پريشون و گريون و دل شكسته

هنوزم به هيچ كي دلي نبسته

چقدر مي گفت دوباره ، دوباره برگرد

چه روزا كه بي من تنهايي سر كرد

اما حالا كه دارم فكر مي كنم مي بينم انگار

اوني كه باخته بازي رو فقط من بودم اين بار

حتي يه بار نشد كه بعد از اون عشق رو ببينم

از شدت عشق از رو لبي بوسه بچينم

پشيمونم پشيمونم ، من ديگه بي تو ، نه نمي تونم

نمي خونم نمي خونم ، من ديگه جز براي تو ، نمي خونم

اما حالا كه دارم فكر مي كنم مي بينم انگار

اوني كه باخته بازي رو فقط من بودم اين بار

حتي يه بار نشد كه بعد از اون عشق رو ببينم

از شدت عشق از رو لبي بوسه بچينم

پشيمونم پشيمونم ، من ديگه بي تو ، نه نمي تونم

نمي خونم نمي خونم ، من ديگه جز براي تو ، نمي خونم

ولي عزيزكم قبلا مي گفتن گليم زندگي حالا چرا قالي شده ؟

مواظب خودت باش جيغ جيغوي من

سلام عزيزم ... تو محشر نوشتي ... فقط دقت كن قالي زندگيت را ببافي خوش رنگ و نگار . البته تو هر جور ببافي براي دايي خوش رنگ و نگاره ... جيغ جيغو من

سلام واقعا درسته ولي ميدوني قبول كردنش سخته

زندگي

گر غزل دل را هوايي مي کند

مثنوي جان را خدايي مي کند

واي اگر اين مثنوي تعطيل شد

فرصت اندک پس بر آن تعجيل شد

گر نمي سازد فراهم قصّه را

خود مهيّا گرچه دلگير او زما

شور و حال مشتري شايد نبود

يا سبکسر خفت و خوابش در ربود

اين چو گفتم قصّه اي ياد آوري

يخ فروش دوره گرد و مشتري

فصل تابستان و گرما، تيرماه

روز گار مردم از گرما سياه

مرد پير دوره گرد يخ فروش

قالب يخ کنج ديواري ، خموش

منتظر شايد خريداري به پيش

واي اگر ظهر آيد و گرماي بيش

دست خالي با چه رويي خانه را

با سر افکنده بالا شانه را

چشم فرزندان به دستم چون کنم

اين شکايت بر تو اي بي چون کنم

گر بگويم همچو ديروزم روال

اين سخن کي مي کند باور عيال

قيل و قالش گر چه از روي حساب

حرف حق را از چه مي گويي جواب

کاش کار ديگري، يخ را چه سود

تابش خورشيد نابودم ز بود

از چنين گفتار او يخ شد خجل

قطره قطره شد فرو در آب و گل

وقت ظهر و کيسه خالي به دست

سر به زانو گوشه ي ميدان نشست

زد به پشت اش آشنايي ، هي عمو!

بر چه حالي ؟کسب و کارت را بگو

_ حال و روزم را رها ختم کلام

مشتري بر ما نه ، امّا يخ تمام شمس الدين عراقي ...