سلام
امروز كامنت شما رو كه براي يكي از دوستانم نوشته بوديد خواندم و رغبتي حاصل شد كه دمي در كنج خلوتسراي شما بنشينم .
دوست من آرزو مي كنم كه من هم قصه شوم . چرا كه قصه فراموش نميشود .
لب به لب بازگو ميشود و سينه به سينه ميگردد و روزي در بطن مردم و مردمان جاي ميگيرد و شايد .....
در هر حال وبلاگتون دلرباست و كلامتان زيبا و افكارتان آرامش بخش .
ميدانم كه ميمانيد .
شاد كام و سفيد بخت باشيد اما نه مثل من .
............آنكس كه رسيد عشق او بر خانه رسيد............
.........بر جام مي و ساغر جان به پيمانه رسيد.........
......ونگه كه بنوشيد زنفس جرعه آن جام تهي......
...او هم قسم يار بشد بر دل و جانانه رسيد...
...از سر شوق بزنم چرخ دران جان فلكي...
......تا رسم بر دل و جاويد به عشقي ابدي......
.........گر كه من نيست شدم زنده بماند يادم.........
............هر چه شعر وغزل هم هديه دل در اثري...........
پرسيد يكي كوكب اميد كه چيست.......
گفتم دلي كه دران ليلي ومجنون يكيست......
آيت حسن شود آنكه زند طالع عشق.......
جذب شمع دل و پروانه بگردد بسرشت......!!!!!!!!!!
سلام يك سالگي وبلاگت رو تبريك ميگم .بايد بگم آره اينجا واقعا قشنگه و تالبته يه وبلاك حرفه اي تو يك سال خيلي چيزها ياد گرفته اي از وبلاگ مشخصه
باي .شاد باشي
تولد 1 سالگيت مبارك خوشحال مي شم وقت كردي پيش منم بياي
نگاه آخرين من اگر همين بود ،
که لحظه اي ، براي لحظه اي فقط ،
بهار ، منظر نگاه من شود ،
تو مهربان من ، بيا کنار پنجره ،
بهار را به من نشان بده
و پيش از آنکه شب فرا رسد
و عمر ، مثل آب جاودانگي ،
به عمق آن محال تيرگي نهان شود ،
که آفتاب روح من عيان شود ...