گفتم: كه تو مهتاب من مي شوي
گفتي : من انقدر از پشت ابر به ارامي طلوع ميكنم .
كه دلت را اب كنم
گفتم: غير اين نيست .كار عشوه گري عاشقان...
برات بهترين هارو ارزو دارم عمو جونم....
ديگه از دست خودم خسته شدم
خسته و خسته تر از خسته شدم
شدم اون مرد غريبي كه ديگه
توي غربت بال و پر بسته شدم
ديگه زندوني شدم
ديگه حيروني شدم
همچو ابر گريه الود
سرد وباروني شدم
من دلم طاقت موندن نميده
ديگه بي حوصله گي طبع سرودن نميده
يك شب تازه ميخوام تا بخونم
غم غربت فرصت خوندن نميده
ديگه حيروني شدم...
مارچ 2005
سلام عمو جون ..اخه جيغولي......... راضي به اينهمه زحمتت نبودم كه وقت خودت رو بگيري .و اينهمه كامنت بذاري منكه بينهايت خوشحال شدم.ممنونم ...سپاسگذارم .ديشب بعد از اپديت داشتم ميخوابيدم خوابم نبرد ..اين ترانه ساده از ذهنم گذشت .گفتم تقديمش كنم به نانسي خوبم .خاك پات .عمو شيدا...///
سحرگه براهي يكي پير ديدم
سوي خاك خم گشته از ناتوني
بگفتم چه گم كرده اي اندرين ره
بگفتا جواني جواني جواني
اينم تقديم به همه دوستان بلاخص نانسي زلزله
سلام نانسي ........ بلاخره تونستم بيام و ببينمت ..... راستش اكانتاي قبليم منو ياد بچه گيام انداخته بود ... نتونستم خودمو كنترل كنم ........ دنبال يه نفر همبازي بودم ..... هههههه