چه زود میگذره ، انگار همین دیروز بود ، که سال 89 آهنگ نواختنش رو میزد ...و حالا دیگه نفس آخرین روزهاش رو داریم میشنویم .
البته این گذره عمرمونه ، که الحق چه زود میگذره !
نگاهی به گذشته می اندازم ، به روزهای پشت سر گذاشته شده ، به فراز و نشیب های زندگی ام ، به اتفاقات بد و خوب که گاهی بعضی اهاش اونقده شدید تکونم داده که استخونهام زیر بار سختی هاش ، کم مونده بود له بشه و .... اما بد و خوب گذشت و حالا شروع سال جدیدو باز تکرار مکررات . حس میکنم خیلی از زندگی واقعی که انتظارش رو داشتم ، عقبم ! و این ناراحتم میکنه .
راستش برای عیده سال جدید برنامه خاصی ندارم ، شایدم یک دفعه پیش بیاد ! نیست که کلاً آدم دقیقه نود هستم ، هیچی ام معلوم نیست . البته اینجوری بیشتر می پسندم تا اینکه همه چی رو شونصد ماهه قبل برنامه ریزی کرده باشم و اصولاً آخرش هم اونکار انجام نمیشه !!
دوستان خوب و عزیزم ، سال نو رو پیشاپیش تبریک میگم و آرزوی روزهای خوش و خوب رو برای همتون دارم .
هنگام تحویل سال نو ، من رو از دعای خیرتون بی نصیب نکنید ." سال نوی همتون مبارک و ایام به کام"
یکی از دوستان خوبم (آقاروح الله) طی یه بازی وب لاگی ، سوالی رو مطرح کرده بودن و خواسته بودند که هر کسی جواب این سوال رو طی یک آپ دیت یا کامنت ، بگه .
راستش یه نموره قلقلکی بهم اومد که اگه دلموبزنم به دریا چه خواهم کرد ؟البته اینا به شرطی هست که بعدش بابتش بازخواست نشم !
سوال : اگه خدا 24 ساعت گناه کردن رو آزاد می کرد. چه گناهی می کردید؟و در صورت بدست آوردن آزادی بدون قید وبند چه کارهایی انجام می دهید ؟!
راستش اولش خودم به فکرهام خنده ام گرفت ، امیدوارم فکر نکنید که من یک جانیه خطرناکم !! چون فکر کنم به عمل برسه نتونم این کارهارو انجام بدم و دلم نیاد .
جواب : من توی این 24 ساعت ، وقتی که ساعت معکوس شروع به شمارش کنه و ثانیه ها به حرکت در بیان ، من دست بکار میشم . اول می رم دو نفر از آدماهایی که توی زندگی ام زیادی نقش منفی داشتن و باعث خیلی مصیبت و بدبختی هام شده اند رو به شدت هر چی تمام و تا ثانیه آخر که از 24 ساعته وقتم مونده بود ، شکنجه میدادم و یه ثانیه مونده بود که وقتم تموم شه می کشتمشون !
تو اون مابین می رفتم و تمام مردهایی که به علت مشکلات جنسی ، زنها رو آزار و اذیت می دن و پیدا می کردم و از یک ناحیه ای خاص از بدنشون (!) آویزونشون میکردم به درخت و از زیر یه مشعلی ، شمعی، چیزی ، روشن می کردم که ذره ذره بسوزند و حساب پس بدهند و بِرَن حالشو ببرن!!
بعدش می رفتم یه مقداری دست می بردم تو قانون های مزخرف مملکتی از جمله قانون اساسی و یه ترتیبات خاصی بهش میدادم ! (جزئیاتش بماند!!)
آخرشم همه خشک مذهب ها رو جمع می کردم تو میدون آزادی ، لختشون می کردم می گفتم باید بندری برقصید !
فکر کنم باید کشیده بشه به وقت اضافه ! چون بازم مونده .
پ . ن : به نظر من هیچ موجودی توی کره زمین خطر ناک تر از آدمیزاد وجود نداره ، همون بهتر که هزار تا چوب و چماق و قانون و اراجیف بالاسر ماه ست وگرنه چه ها که نمی کردیم !!!
بقیه دوستای خوبم رو دعوت میکنم به این بازی وب لاگی ، خصوصاً صبای گلم و آق رضا موتوری و مکتوب عزیز و ....
البته امیدوارم عمو جونی این آپ دیت منو نخونه ، چون اونموقع درجا !!دستور بستری شدنه من رو در یک آسایشگاه روانی مجهز صادر میکنه !!