بگشاي تربتم را بعد از وفات و بــنگر کز اتش درونم دود از کـــفن بر آيد
بنماي رخ که خلقي حيران شوند ووالـه بگشاي لب که فرياد از مرد وزن بر آيد
جان بر لبست و در دل حسرت که از لبانش نگرفته هيچ کامي جان از بدن بر آيد
از حــــــــسرت دهانش جانم بتنگ آمد خود کام تنگدستان کي زآن دهن بر آيد
گفتم بخويش کز وي بر گي ر دل،دلم گفت کار کسي است اين کو با خويشتن بر آيد
هر يک شکن ز زلفت پنجاه شست دارد چون اين دل شکسته با آن شکن بر آيد
بر بوي آنکه در باغ يابد گلي چو رويت آيد نسيم و هر دم گرد چمن بر آيد
هر دم چو بيوفايان نتوان گرفت ياري مائيم و آستانش تا جان ز تن بر آيد
برخيز تا چمن را از قامت و قـــيامت هم سرو در بر آيد هم نارون بر آيد
سلام زلزله
دلت بخواد چاق باشي !!!! عاشق اوني كه يه چشمتو بدي تا مثل من گپل بشي
اگه بخواي ميام كه طوفان نبردت. اگه چاق بودي طوفان نمي بردت.
http://luna.blogfa.com
نانسي عزيزم وبلاگ زيبايي داري در واقع دفتر يادداشته الكترونيكي زيبايي داري يقينا قلب پاك و زيبايي داري
موفق باشي نانسي جان
اين هم از طرف ساقي (پشت ديوار دلتنگي ) كه بهم گفت نميتونم وارد صفحه پيامتون بشه ...
سي و چهار م..واسه اينكه سر كار بودم جيغولي ...
سلام نانسي جان شعر قشنگي بود خيلي وقته كه حضور سبز شما رو توي وبلاگم نديدم .
راز عشق در اين است كه رابطهتان را مانند يك باغ، با محبت تزئين كنيد. بذر علاقهها و عقيدههاي تازه بكار كه به زيبايي برويد. ضمناً فراموش نكن كه باغ را بايد هرس كرد، مبادا باغچههاي گل پوشيده از علفهاي هرزه عادتها شود. براي آن كه عشق همواره با طراوت بماند ، بايد به آن مثل هنر، خلاقانه نگاه كرد. منتظرحضور سبزت هستم
اگر اين پنجره ها باز شود،آسمان آبي به درون مي آيد،و من از هر ابري تكه اي بردارم،پر قو، پر غاز ، پر مرغ دريا،خانه اي خواهم زد،از سپيدي ، پاكي،سقف آن مهتاب است،
پنجره ها از نور،پرده ها از گل ياس،فرش از مهر ، رنگ از شور،همه اسباب از عشق و صدايي از تو،ازتو اي هميشه غائب