مسافر ...! سفر به کجا ميبرد ، انديشه ات را به دور دستهاي انتظار ...!
کجا نشان رسيدن و ماندن ناتمام خواهد ماند ..؟! کجا است سوي رسيدن از اعماق رفتن هايي اين چنين بي باز گشت ...! چهره اي که در آئينه نگاهت ، فرياد ميزد ...! بازگرد به بودن هايي که نبودنت را شاهد نباشم ...! آيا خود من بود ...!؟ مردي که دستانش لرزان است ، دستاني که خدانگهدار را با تکان دادن دستهايش نجوا ميکرد ...! آيا تنها رقص يک خداحافظي است ...؟ و يا رقصي به بازگشتن از دياري که از غربت نگاههاي نگران در پيچ و تاب راههاي گذشته ات، محو و نا پيدا است !؟ کجاست سوي رسيدن ؟!؟ کجاست انتهايي ترين راه سفر ...؟!)
سلام
خيلي جالب ود
نمي دانم دختر بود كه به من آموخت يا آسمان
نمي دانم خدا بود يا ابرها ؟ زياد فرقي ميانشان نيست ...........................
اما آموخت ...آموختم كه راضي باشم ...................................................
راضي ، از اين كه اين ابر ..اين آسمان بر سر مهر هم سايه ميفكند ...........
راضي باشم كه هرروز صبح اين خورشيد چشمان تو را هم پر خواهد كرد ...
هر شب اين ماه ... راضي باشم كه در اين زمين ...................................
در اين خاك ... در جايي گام بردارم كه عاشقان روزي گام برداشتند ..........
راضي .... مالك بزرگترين دارايي عالم. .................................................
شريك خدا در گنج هايش.........................................
**************
امروز شايد بيش از رضاي خودم
«?
سلام..
آسمان هرگز عبور پرندگان را فراموش نمي كند و پرنده ها هرگز آبي ترين جاده هاي آسمان را از ياد نمي برند ، چرا كه فقط تخيل جاده هاي آسمان و بركه هاي دوردست است كه هر سال آنها را در كوچي زيبا به زندگي دوباره مي رساند ..........
خدا را شاكرم كه باز توفيق داد كه به شما دوست عزيز سر بزنم.انتظار دارم شما نيز به رسم دوستي كلبه حقيرم را مزين قدوم پاكتان كنيد......منتظرم
عشق يعني انتظار و انتظار و انتظار ..... عشق يعني پر زدن هاي بي شمار ... عشق يعني دل تپيدن هاي بي قرار .... عشق يعني در حلقه گيسوي تو من گرفتار ... عشق يعني لحظه ها چشم به در اميدوار ... عشق يعني تمام هست و نيست من فداي يار ... عشق يعني روح من و ؛ تو همجوار .... عشق يعني چرخش ما هردوان بر يک مدار .... عشق يعني در فراقت ناله کردن زار زار... (( عشق يعني من تسليم فرمان بده .... عشق يعني من مرده ام تو جان بده ... عشق يعني بي قراري را پايان بده ... عشق يعني اين سر سرگشته را سامان بده ... عشق يعني کفر را از من ببر ايمان بده ... عشق يعني آنچه من در پي شم تو آن بده ...))