سلام نانسي گلم
اميد دارم كه سالم و تندرست باشيد. از اينكه اومدي به دهكده عاشقان تشكر مي كنم.
شما نظر خودتونون در مورد شعر قبلي نداديد؟
اگه لطف كنيد سري به دهكده بزنيد خبري واسه شما و همه دوستان دارم.
وه ! كه يك اهل دل نمي يابم
كه به او شرح حال خود گويم
محرمي كو كه، يك نفس، با او
قصه پر ملال خود گويم
قربانت ـ فرهاد
سلام
...وقتي نوشته هاتو توي وبلاگ( شايا تجلي)...واون شعري كه
شايا برات گفته خوندم....با خودم گفتم...بيام ديدنت.
فكر كنم اقاي تجلي حق داشته .....
وبلاگت خيلي قشنگه...شاد ....موفق....باشيد.
http://shaya.pars
iblog.com
shaya.ParsiBlog.com
من دلم مي گيرد وقتي که گذر مي کنم از پنجره ي پاييزي .......
و خزان رد مرا مي گيرد تا بداند ، من و اين برگ نيفتاده ي سبز .....
تا کجا منتظر آمدن گرمي تابستانيم *******************************
کاسه ي خالي احساس مرا باور دار ..........
و زخشکاندن من دست بردار ........
خواب ديدم : همه ي برگ تنم را بردي ......
تو مگر پاييزي که به خشکاندن من مي بالي .........
سلام نانسي عزيز .... خانه ي جديد مبارك .... اين شعرت هم كه معركه ست من اين شعر رو خيلي دوست دارم .... اميدوارم در اين جا هم مثل هميشه ريبا و دلنشين بنويسي ....خوشحالم كردي آمدي .... موفق و شاد باشي ...
هميشه سلام......
تقديم به دوست مهربون و نازنين لحظه هاي خنده
نانسي، نانسي، نانسي، عشق قشنگم هستي...نانسي، نانسي، نانسي، تو قلب من نشستي...نانسي قشنگم هستي.. توقلب من نشستي...شيشه ي عمر غم رو.. تو با نگات شكستي...دست منو گرفتي، به آسمونا بردي...عشق قشنگمونُ، دست خدا سپردي...نسترن باغ نگاتُ، خورشيد مست چشاتُ...به يه دنيا نمي دم، به يه دنيا نمي دم...من گل خاطره هاتُ، تب تند لحظه هاتُ...دست فردا نمي دم، دست فردا نمي دم...نسترن دار و ندارم.... نسترن هر چي كه دارم....نسترن عاشقتم من.... تو رو تنها نمي ذارم....
هميشه سلام...
تقديم به نيمه ي شرقيِ لطافت هاي بارون خورده ي دور از چشم هاي منسيل بوسه هاي خورشيد ، گونه هامو سرخ کردهبازم حسِ گنگ آفتاب ، داره دنبالم مي گردهآب و خاک و باد و آتيش ، توي ذهنم خونه دارههنوزم تابش خورشيد ، تو رو ياد من ميارهمنم اون بانوي شرقي ، که به هرکي دل نمي دهکسي که آرزوهاشو، توي چشماي تو ديدهمنم اون عابر خسته ، که به سايه تن ندادهيه جايي کنج دلاتون ، واسه من خيلي زيادهنگو خاطرات خونه ، منو ديوونه نکردهچقده چشام هراسون ، دورِ آسمون بگردهاون که از قشنگياتون ، يه بغل ترانه ساختهحالا سهمش از چشاتون ، دوتا پايِ دوره گردهشايا تجلي
و تنها سلام ...؛ سخت آسان است ... بي رحم تر از هميشه ... دستم را در باد رها کردي ... امواج نا ملايم برگ ها مرا در خود خواند ...و دلم در طپش بي انتهاي مرگ جان خواهد داد ... ! ،به روزم ...تا هميشه عاشق ...